ساسو (sasoo)

ساخت وبلاگ
بعد از بیست روز درد مهره های پشت و موندن توی خونه و فقط کمی بهتر شدن یهو سقف دهانم یه زخم بدجور عفونی بیرون زد... حالا درد کمر و سقف دهان باهم میخوان بگن که فهیمه میانسالی یعنی این؟؟؟این شبها فقط دراز کشیدم و سریال میبینم با گوشیم انواع سریال کره ای شبیه هم ..این شبها هی به لیوان آب نمکی که قبل از اینکه بره طبقه بالا بخوابه واسه شستشوی دهانم درست میکنه و میذاره روی میز کنار مبل خیره میشم و با خودم میگم : فکر میکردی نمکها هم میتونن به این شیرینی باشن؟بعد کم کم پامیشم برم بخوابمتا شاید این دردهای لعنتی با خواب کم بشه... ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 16:49

سینوس هایم عفونت کرده دو روز است صدای سرفه های صبحگاهی ام را میشنود

از پایین ظرف عسل با موم زنبورکانش دخترکانش را با یک لیوان آب گرم می آورد و یک قاشق .

میگذارد کنار تختخواب و با سفارش اینکه: اول حتما یک قاشق عسل با موم قورت بده و پاشو بشین قشنگ بخور روی تخت نریزی ، اتاق رو ترک میکند ..

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 8:52

دیروز یکی از نوشته های یازده سال پیشم رو یعنی سال هزاروسیصد و نودو یک شمسی رو فیسبوکم یادآوری کرده بود که گفته بودم: (من از دنیا چیزی نمیخواستم جز دو بق بقو ، دو پروانه ، دو پرستو ..یک دوستت دارم و یک سقف از ستاره روشن ..)اونروز حتی فکرش رو هم نمیکردم که روزی همسایه ای داشته باشم توی یه کشور دور که بهم بگه بیا حیاطمون ببین شکوفه های آلو مثل بارون سفید و قشنگ دارن میریزن ، بعد باهم ریزش قشنگ شکوفه های درخت گوجه سبزشون رو روی کنده های چوب اجاق زمستونیشون روی خاک باغچه تماشا کنیم در حالیکه کنارم گربه ی سیاه قشنگشون همون سمت رو لحظاتی با ما به تماشا نشسته. و یه بامبلبی خسته رو چون‌نمی پرید و همسایه یه ( مایت) یا کنه روی بدنش پیدا کرده بود با دقت وارسی کنیم و به بلند کردن یهویی دست و پای بامبلبی دوتایی بخندیم و بگیم : اوه انگار داره میگه : لیو می اِلون . و ما تنهاش بذاریم شاید در آرامش بمیره ...من از دنیا چیزی نمیخواستم جز همین آرامش در طبیعت و گفتگوی با آدمها درباره ی قشنگی های اطرافمون دور از هیاهوی جهان آدم بزرگها ... ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 8:52

بارون ریز ریز می بارید زن شال و کلاه کرد و روانه ی فروشگاه محله شد .حال دلش خوب نبود .توی محله جلوی در یه خونه پدری با کالسکه و بچه اش اون یکی با دوچرخه و دو زن ایستاده بودند گرم صحبت یکی دیگه شون از اونور کوچه با دو و خنده رفت سمتشون و بلند بلند گرم صحبت شدن ..من ، ظاهرا دیدم و دلم لبخند آشنایی زد اما اونورتر زن شدید دلتنگ شد یه قفل سنگین روی دلش فشار آورد سردش شد شبیه غروبهای پاییزی که تهران ولیعصر رو راه میرفت و غمگین بود غمگین از اینکه یک نفر از ۱۵ میلیون نفر همزبان و هموطن سراسر این پیاده روی و خیابون آشنا نیست .یکیشون صدا نمیزنه از اونور خیابون فهیمهههه سلاااام !!!زن شدید دلش خواست یه آشنا ببینه ولی جز باران و یه آدم با کت بلند سرمه ای که قدمهایش غمگینتر و سنگین تر از زن بودند و به ناکجا خیره بود. چیزی و کسی نبود! ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 23:09

با سر و بدن خیس از حموم نشسته بودم توی اتاق گوشی به دست که ببینم چهل دقیقه از موبایلم جدا شده بودم چه اتفاقاتی در جهان هستی افتاده و من بیخبر موندم. .بعد از چک کردن اینستا و خوندن دایرکتِ ( نون ) دیدم یه پیام توی واتساپ دارم از زن عمو زینت !متعجب بازش کردم پیام این بود : لزالببا !؟ باید فهیمه باشید تا بدونید در غربت یه( لزالببا )چقدررر معنی میده! سه چهاربار خوندمش : لزالببا چندتا جمله واسه خودم حدس زدم . یکیش این بود : من اومدم خونه تون الان اونجام پیش بابات‌ ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 26 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1402 ساعت: 0:24

یک داخلی :دارم واسه همسر یه طرحی از درخت سُرخدار )سِرخِ داررو روی پارچه گلدوزی میکنم که خیلی خوشش اومده بعد بهش میگم یه بچه هم نداشتم قدر هنرم رو بعد مرگم بدونه و با وسواس این کارهام رو نگهدارهدو داخلی :ساعت ده و نیم یک روز سرد دیماه و من دارم صبحونه میخورمتوی یه تیکه نون پیتا پخت اینجا رو که تستر گذاشتم و گرم گرمه کمی پنیر شور استانبولی رو که روش نونِخاه (بادیان رومی) و سیاه دانه ریختم میذارم و بعد میبرم توی دهنم. گرمای نون با بوی نونخاه و سیاه دانه قاطی میشه و بعد مامان و ننه کسری از ثانیه میان توی کله ام ...هرچی به بوی مامان و ننه بوی واقعی واقعیشون فکر‌میکنم بعد از ۱۶ سال دوری چیزی به خاطر نمیارم اما یهو با بوی نونخاه و سیاه دانه دوتاشون حاضر میشن بعد چشمم که میفته به ظرف پنیر که کاسه ی کوچک گلسرخی مامان هست دیگه اشکهام سرازیر میشه ...یادم میاد مامان ۱۶ سال پیش در ۲۱ دیماه چشمهاش رو برای همیشه بست و ناگهان ازش یه کالبد خالی که یه صدایی شبیه زوزه ی سرد بااااد بیرون می اومد جلو روی من موند کالبدی که مامان قشنگم فقط ۵۶ سال توش زندگی کرد و ما به احترام اون سالها مث گنج مخفیش کردیم .حالا اون کالبد از من دوره دورهنشونیش : زیر یه درخت چنار قشنگ با چشم انداز کوههای البرز با یه متن کوتاه از خودم که روی در خونه ی کالبدش نوشتم ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1402 ساعت: 0:24

نیمه شبه همسر امروز ماهیچه ی یک پاش شدید درد گرفته هی شدید و شدیدتر شد تا دیگه ایبوپروفن خورد چون نمیتونست بخوابه َحالا باصدای خروپف بلندی کنارم به خواب عمیقی رفته از وقتی بعد از رفتن مامان و مامان بزرگ دلم بارها و بارها واسه خروپف ننه تنگ شده و هزار بار گفتم کاش بودی و تا صبح خروپف میکردی و من کیف میکردم فقط از بودنت حالا دیگه از هیچ خروپفی گله و شکایت نمیکنم و عصبانیم نمیکنه و روی مخم نیست. بلکه یه لبخند قشنگ میزنم که: اره میدونم هستی ، زنده ای نفس میکشی و من دوستت دارم ...حالا خروپف همسر آرومتر شده و مدلش فرق کرده ..کاش صبح که پاشه دردش کمتر شده باشه ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 27 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1402 ساعت: 0:24

از ولچرخی های کله ی صبح اینستا افتادم توی سایت فروش گوشواره ها و گردنبندهای استیل و فلزی و نقره با طرح های ایرانی .همه شون رو هی آوردم جلو و زوم کردم تا قشنگ رنگها و طرح ها رو تماشا کنم.طرح های کاشی ، انار، رنگهای سبز و فیروزه ای و زرد و اخرایی و قرمز ... شکلهای مربع و بیضی و سه ضلعی و دایره . لبه ی بعضی هاش یه پرنده ی فیروزه ای کوچولو نشسته بود. به سبد خرید و مورد علاقه ها اضافه شون کردم مخصوصا اون گردن آویز پنجره ای فلزی که یه گوشه اش یه پرنده آروم نشسته بود‌، گوشه ی بالائیش هم یه ابر فیروزه ای قشنگ .خودم رو تصور کردم در حالیکه این پرنده و پنجره روی سینه ام آروم گرفتن. بعد با خودم گفتم مبلغش نصف حقوق یک روز کاری شش ساعته ی من هست اول گفتم خب خوبه بعد یهو تموم خستگی همون شش ساعت کار اومد ریخت توی پاها و کمر و بازوهام. یواش یواش رفتم سمت سبد خرید یه دور دیگه همه شون رو خووب نگاه کردم و بعد دکمه ی ریمو رو زدم .ولی صفحه رو فرستادم تلگرامم برای شاید یک روز و یک سال و یک مناسبت دیگر ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 66 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 14:44

اگه بسیار شبها قبل از خواب، اون لحظه که سرت روی بالشت آروم میگیره و صبح ها بعد از بیدار شدن و قبل از برداشتن سرت از روی بالشت

با دستت آروم بالشت بغلی رو دست نکشیدی و جای خالی یک سر رو نوازش نکردی ،،

و یاد تموم داشته ها که نماندند ، یاد تمام حسرتهات ، رویاها و نداشتنهات، و حتی داشته هایی که داری و آگاهی و مضطرب که روزی از بالشت کناری ات محو خواهند شد ، نیفتادی!؟

پس تو از ما نیستی ...!

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 60 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 14:44

یک روز آفتاب چهار ساعت تابید

و من از آن روز تا الان چشمانم درد میکند

آنقدر خشک شده که وقتی پلک بهم میزنم شبیه درهای قدیمی با لولاهایی خشک ، با صدا باز و بسته میشود

قویترین قطره برای خشکی چشم هم اثر نکرده

و چشمانم تا ته تهش درررد میکند

درد و درد و درد

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 69 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 14:44

همین لحظه همین ساعت همین ثانیهقد تموووم دنیاااا آرزو داشتم کنار بخاری و چسبیده به بخاری گرمم توی خانه ی خورشید دروازه شمرونم بودم با یه پتوی قهوه ای روی کله ام ...( البته بدون تمام مخلفات حال و روز اون سالها) ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 14 فروردين 1402 ساعت: 14:18

تا حالا ساعت ۴ صبحی بهاری از خواب پاشدین دیگه خوابتون که نبرده برید ولچرخی توی فضای مجازی و از انواع کروشت و قلاب بافی (جاموبایلی، بوکمارک و گل سر ) آخرش برسید به سرچ جدی در تفاوت این دو کلمه ؟Miscarriage ، abortion و بعد تا نیم ساعت تاریخچه ی پشت کاربرد این دوتا کلمه در انگلیس توسط قسمت آکادمیک رو با دقت بخونید ؟ عجبببب بگیر بخواب زن ...تو که نه فعال فمینیستی که فردا بخواهی بری تظاهرات علیه قانونی اعلام شدن پایان خود خواسته ی بارداری ، نه پزشکی، نه حتی یکبار حامله شدی نه قصد بچه اوردن داشتی نه خواهی داشت ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 14 فروردين 1402 ساعت: 14:18

اینروزها بعد از روزی دوبار آب دادن به سه ظرف سبزه های عید ، بیشتر ساعتهای روز چشمم فقط خیره به محوطه ی سینک ظرفشویی آشپزخانه است در سکوت ، حین شستشوی ظرفها ..یک استکان، چهار قاشق ، هشت ماگ ، دو آبکش، دو دیگ، سه پیش دستی یک‌ماهیتابه بزرگ پر از روغن گوشتی که برای خورشت تفت داده ام. چهار چاقوی کوچک و بزرگ، قاشقهای چوبی، ظرفی که برنج خیسانده ام. ظرفی که اسفناج تفت داده ام . ماهیتابه ای که تخم مرغ نیمرو کرده ام و دیگ کوچکی که عدس پخته ام . لیوان نسکافه و ظرف شکر ...عدس میشورم و چشمم به سینک کرفسها رو هم خوووب شستشو میدم با سیبزمینی ها در سینک .ظرف سریلی که صبح خورده بود و رفته بود. دو قاشق عسلی و یک سینی ملامین‌ .ظرف رب گوجه ای که از ایران فرستاده بودند و تمام شده ...دو تا درب شیشه ای دیگها ، قاشق ها و چنگالها. قاشق های کوچک مربا خوری . قوری دمنوش و قوری چای ظرف کره که امروز تمام شده و ظرف خالی شیر که میگویند قبل از انداختن در ظرف بازیافتی ها داخلش ابکشی شود .... و تا پایان شب این لیست هی تازه و نو میشود و باز ناتمام میماند برای صبحی دگر ...اینروزها بیشتر وقتم به دیدن سینک ظرفشویی میگذرد .... چشم انداز بینظیریست و شاعرانه ... ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 6:36

امروز درازکش تو بگو له و چسبیده به تخت از پنجره به آسمان سفید و ابری و به مرغ دریایی( کاکایی ) که با نگاه مدام به پایین در جستجوی غذا بود، چشم دوخته ام .و با خودم زمزمه میکنم: بعد از میلیونها سال چرا وقتی ماهیت بی رحم و چرتی زندگی، برای آدمیان پدیدار شده که چیزی جز این چرخش مسخره ی ویرانگر نیست چطور ادامه دادند .بهتر است بگویم ادامه دادیم ؟!!حین این فکرها کاکایی چرخ دیگه ای روی باغ زد و مثل هر روز این چند سال برای نانی که شاید پیدا کند به پایین گردن کج کرد با دیدنش شدیدتر درگیر فکر به این چرخه ی گریزناپذیر تولد، خوردن، رشد، جستجوی غذا، راه رفتن تفریح دوباره خوردن ، زائیدن ، راه رفتن بعد مردن شدمبعد برخاستم چون خاله داشت با ایمو زنگ میزد تا بعد از تلاشی دو روزه با بابا حرف بزنم .بالاخره بابا تصویرش دیده شد در حالیکه تلاش میکرد با یک دستش پلک تنها چشمش که هنوز یک درصدی نور را می بیند را نگهدارد تا دخترش را ببیند، قلبم مچاله شد . بابا گفت : خیلی وقت است ندیدمت راست میگفت : لعنت به اینترنت .بعد جاهایی که در سفر رفته بود را توضیح داد که (مح) آبگوشت درست کرده بود و (هد ) زرشک پلو. که شوهر خاله با ویلچر برده اش بغل ضریح و همینطور جمکران .بعد یکی از ترانه های فیلمفارسی های همیشگی اش را خواند و بقیه دست زدند و گفت : فقط به خاطر شاد شدن فهیمه خواندم . ( زندگی زیر و رو خیلی داره آره والاه، شام بیچاره ها و شب تاره آره والاه)و من هنوز در این اندیشه ام چه نیروی عجیبی در انسان هست؟!این میل شدید به بقا ست آیا که ما و همه ی بشریت را مجبور به ادامه میکند؟به تولد ،به خوردن به جستجوی غذا ، به شکار برای غذا ، به حمله به یکدیگر برای تصاحب زمینی که در نهایت قدرت و ثروتی میدهد که دوباره به کار تهیه ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 19:59

یه آفتاب روشن پاشیده توی باغ روی کندوها

کمی با مورتی گربه ی نارنجی همساده بازی کردم که تا منو دیده بود مث یه بچه که همبازیش رو میبینه یهو دوید و پرید جست زد با یه میوی خاص خودش رو رسوند بهم .

روی دوتا درخت بزرگ پر شکوفه ی گوجه سبز همسایه اونوری صدای جمعیت عظیمی از بال زنبورکان این دخترکانم قشنگم میاد .

که دارن بی وقفه ازش شهد برمیدارن.

صدای خوبیه واسه هر زنبور داری .

صدای بهار ، زایش ، عسل

ساسو (sasoo)...
ما را در سایت ساسو (sasoo) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akaghaze-kahi4 بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 19:59